سفارش تبلیغ
صبا ویژن



احسان - احسان 10570






درباره نویسنده
احسان - احسان 10570
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 90
آذر 90
فروردین 91
تیر 91


لینک دوستان
زندگی بی ترانه...
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
تنهایی......!!!!!!
ققنوس...
.: شهر عشق :.
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
یامهدی
تنها هنر
عشق
جزتو
Manna
..::غریبه::..
جیغ بنفش در ساعت 25
گروه اینترنتی جرقه داتکو
محسن نصیری(هامون)
Baran
رویابین
ایرانی یعنی عشق
xXx عکسدونی xXx
_..-♥*°*♥-.._Pink♡ love_..-♥*°*♥-.
کلبه ی عشق
عشق تابینهایت
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
delshekasteh
غلط غو لو ت
آموزش تست زدن کنکور
شب تنهایی ستاره
احساس ابری
فهادانــ
میلاد کی مرام
mahoor
عکس و عکس
ع ش ق:علاقه شدید قلبی
عکس میخوای کلیک کن
رویای خیس
الکتروتکنیک
* امام مبین *
سکوت شبانه
شهدا شرمنده ایم
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
خورشید خاموش
کشکول
بامداد خمار
ایران در پیچ و خم تاریخ
سلی و جاسی جووووووووووووون
آروم آروم
طیفکان
تات روی خط
سحر
شاخه شکسته
مسأله شرعی
موسیقی اصیل ایرانی
چرت وپرت
گاهنامه زیست
♥تاریکی♡
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
احسان - احسان 10570


لوگوی دوستان





























وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :28389
بازدید امروز : 14
 RSS 

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.

به پر و پای فرشته ‌و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: “عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.”
لا به لای هق هقش گفت: “اما با یک روز… با یک روز چه کار می توان کرد؟ …”

خدا گفت: “آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید”، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: “حالا برو و یک روز زندگی کن.”
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید، اما می‌ترسید حرکت کند، می‌ترسید راه برود، می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: “وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم..”
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ….
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما …
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: “امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!”

زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟



نویسنده » احسان . ساعت 3:12 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


آیا تابه حال به این موضوع فکر کرده اید که چرا به آسانی می توانید نژادهای کره ای، ژاپنی، چینی و به اصطلاح خودمان چشم بادامی ها را تشخیص دهید. آیا دلیل آن را فرم چشم های این افراد می دانید؟ نظر شما در مورد هندی ها چیست؟ آیا ایرانی ها هم فرم صورت و چهره خاصی دارند؟ آیا به نظر شما متوسط چهره خانم های ایران

به گزارش روزگارنو پروژه Face of Tomorrow ، دست به یک کار جالب زده و چهره تعداد زیادی از افراد هر کشور را جمع آوری کرده است. در این پروژه با استفاده از تصاویر جمع آوری شده و ترکیب و تلفیق آنها، متوسط تصویر چهره افراد هر کشور، قابل مشاهده است.

به طور مثال تصویری که ما از هندی ها در نظر داریم،رنگ پوست تیره و موهای مشکلی و چشم های درست است. در حالی که ژاپنی ها چشم ها باریک و کشیده و موهای صاف و تیره و پوست سفیدی دارند.

آنچه در این تصاویر نظر ما را جلب می کند، متوسط چهره خانم ها در کشور ایران است. آیا به نظر شما این تصویر، متوسط چهره خانم های ایرانی است؟ یا شما تصویر دیگری از چهره ایرانی ها در نظر دارید؟

ی، مشابه این تصویر است؟



نویسنده » احسان . ساعت 2:59 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


قایان محترم شاید ندانید که یک جمله ساده چقدر می تواند روی زندگی مشترک تان تاثیر بگذارد و اعتماد همسرتان به شما و زندگی مشترک تان را بیشتر کند. اگر از آن دسته مردهایی هستید که فکر می کنند، جملات اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است درون شماست، کاملا در اشتباهید.

تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آن ها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشنا تر شوید. باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.

? تو خیلی خاصی…

این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد. زن ها دوست دارند، بدانند که با تمامی گزینه های دیگری که شاید همسرشان به آن ها برای ازدواج درنظر داشته فرق می کنند و آن ها ویژگی هایی دارند که از نظر شوهرشان در هیچ کدام از زن های دور بر هم وجود ندارد. شما باید این خاص بودن را به او گوشزد کنید و بگویید که کدام یک از ویژگی های همسرتان بیش از دیگر ویژگی ها، شما را تحت تاثیر قرار داده. این موضوع نه تنها حس خوب مورد توجه قرار گرفتن و قدردانی شما را به او می دهد بلکه باعث می شود که او تمرکز بیشتری روی ویژگی های مثبتش داشته باشد و برای پررنگ کردن شان تلاش کند. زن ها دوست دارند از شوهرشان بشنوند که پر از صفات مثبت هستند و این که همسرشان به دلیل همین صفات به آن ها افتخار می کند.

? با تو بودن بی نظیر است…

زن ها دوست دارند، همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند. این قدردانی ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد. مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار می آید و به همسرش می گوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا این که دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو انجام دهم می تواند یک حس فوق العاده را در زنان ایجاد کند. با شنیدن این قدردانی ها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد کرد و برای این که همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و این اتفاق را تکرار کند، مصمم تر خواهد شد. آن ها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار او و تنها برای استفاده از وقت 2نفره شان مشخص می کند بیش از هر چیزی خوشحال می شوند.

? دوستت دارم…

اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست. زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخار آمیزتر کند اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، شما باید مراقب تمام حرف هایی که میان تان رد و بدل می شود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند. مهم تر از همه این که باید مراقب قول هایی که به همسرتان می دهید باشید. گرچه پاسخ مثبت شما به خواسته های همسرتان می تواند او را خوشحال کند اما عمل نکردن به وعده های کوچک و بزرگ تان مشکل را چند برابر خواهد کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.

? متاسفم…

برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی مردشان است. آن ها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید قبل از توضیح دادن دلایل تان از او عذر خواهی کنید. این که شما بدون گفتن این که پشیمانید شروع به توضیح دادن و دلیل تراشی کنید می تواند ناراحت کننده ترین واکنش بعد از دعوا برای یک زن باشد. پس اگر نمی خواهید اوضاع را از این که هست خراب تر کنید با یک جمله ای که از ته دل می گویید همه چیز را رو به راه کنید؛ بگویید: ببخشید و متاسفم!

? همه چیز را درست می کنم…

حتی اگر یک سوپرمن نباشید باید بتوانید به همسرتان اطمینان دهید که همه چیز تحت کنترل است و تا زمانی که در کنارش هستید نمی گذارید زندگی تان را چیزی تهدید کند. گرچه شما با رفتارهای تان باید این اطمینان را در او ایجاد کنید اما در لحظاتی که او از ته دل غمگین است و احساس اضطراب می کند باید این جمله جادویی را به کار ببرید و به او آرامش دهید. اگر فکر می کنید فراهم کردن امکانات زندگی برای شاد کردن همسرتان کافی است اشتباه می کنید. ایجاد احساس آرامش و اطمینان و گاهی بیان کردن این جملات او را بسیار آرام تر و اعتمادش به زندگی مشترک تان را هم بیشتر خواهد کرد.

? بیا صحبت کنیم…

اگر همسرتان مدتی است که ناراحت یا پریشان است اما توضیحی در این مورد به شما نمی دهد، باید خودتان پیش قدم شوید. شاید او مشکل بزرگی دارد که گفتنش برایش آسان نیست و شاید هم منتظر جرقه ای از طرف شماست. یادتان نرود که هیچ ناراحتی بی دلیل نیست و این که شما از کنار این پریشانی ها بگذرید و آن ها را جدی نگیرید، می تواند همسرتان را ناراحت تر از آنچه هست کند و حتی گاهی زندگی مشترک تان را هم زیر سوال ببرد. پس بعد از هر دلخوری که بین تان پیش می آید یا حتی زمانی که می بینید رفتار همسرتان تغییر کرده اما دلیلش را نمی دانید، به او پیشنهاد گفت وگو دهید و حتی اگر از این گفت وگو طفره رفت برایش توضیح دهید که شنیدن حرف ها و احساساتش چقدر برای شما اهمیت دارد و چقدر برای بهتر کردن زندگی مشترک تان اشتیاق دارید.



نویسنده » احسان . ساعت 2:45 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


توصیه به تازه دامادها:

حتما شما هم بسیاری از مردهایی را که درست چند ماه بعد از ازدواج خسته و ناامید می شوند و مدام از تصمیم شان ابراز پشیمانی می کنند را دیده اید. شاید با دیدن چنین مردهایی حتی نسبت به تصمیم ازدواج خودتان هم تردید کنید یا از این که همسر آینده شما هم به هیولایی که آن ها از آن صحبت می کنند تبدیل شود دچار ترس و اضطراب شوید اما بهتر است به جای اینکه نقش مردهای ضعیف را بازی کنید و با ترس های بیهوده زندگی تان را به بازی بگیرید، با دنیای زنانه بیشتر آشنا شوید. اگر شما دنیای زنان را خوب بشناسید، دیگر نه او شما را آزار خواهد داد و نه شما به هیولای زندگی همسرتان تبدیل خواهید شد.

? دایره المعارف باشید

اگر می خواهید ازدواج موفقی داشته باشید، باید تحقیقات تان را از سال ها قبل آغاز کنید. زن زندگی شما تنها همسرتان نیست. مادر، خواهران، خاله ها و عمه ها هم می توانند منابع خوبی برای تکمیل شناخت شما باشند و با ریزبینی رفتار آن ها را مورد بررسی قرار دهید. ببینید چه چیزهایی اکثر آن ها را آزار می دهد و چه رفتارهایی خوشحال شان می کند. خجالت نکشید! اگر ابهام یا سوالی دارید از آن ها بپرسید و اطلاعات تان را تکمیل کنید. شاید باور نکنید اما زمانی که ازدواج می کنید، این اطلاعات می توانند زندگی تان را نجات دهند. شاید آدم ها در برخی ریزه کاری های رفتاری و شخصیتی با هم تفاوت داشته باشند اما واقعیت این است که ویژگی های شبیه به هم بسیاری دارند و اگر یکی را بشناسید موفقیت بیشتری در شناختن دیگری خواهید داشت.

? گوش کنید و توجه کنید

شاید ندانید که چطور می توانید یک زن را عاشق خود کنید و همیشه او را عاشق نگه دارید اما این اتفاق یک کلید دارد؛ «توجه» تازمانی که همسرتان توجه شما نسبت به خودش را می بیند عاشق شما می ماند و در این زندگی احساس امنیت می کند. یکی از مهم ترین و البته آسان ترین راه های نشان دادن این توجه گوش کردن است. قبلا هم گفتیم که زنان دوست دارند شنیده شوند اما راه های دیگری هم وجود دارد. از نظر خیلی از زن ها، توجه به ریزه کاری های زندگی و مشکلات مالی یکی از نشانه های توجه و البته قدرت مردانه است. اگر دوست دارید این 2 حس را در او هم بیدار کنید، باید مراقب اتفاقاتی که در زندگی تان می افتد باشید و با پیش بینی کردن اغلب آن ها به همسرتان این اطمینان را بدهید که تحت حمایت و البته توجه شما قرار دارد.

? در چشم او نگاه کنید

یکی از مهم ترین کارهایی که زنان را آرام می کند این است که همسرشان موقعیت و شرایط شان را درک کند. وقتی می خواهید در مورد او قضاوت کنید، اول تلاش کنید که دنیا را از چشم یک زن ببینید. برای انجام این کار باید به مرحله اول برگردید و از شناختی که پیش از این در مورد زنان به دست آورده اید استفاده کنید. اگر شما با بعضی اتفاقات ناخوشایندی که زنان به لحاظ جسمی و اجتماعی با آن روبه رو هستند و مشکلاتی که به همین دلایل پشت سر می گذارند آشنا باشید، بهتر می توانید به همسرتان کمک کنید و در شرایط سخت در تصمیم گیری ها کمکش کنید.

? زندگی اش را خاکستری نکنید

زن ها به شادی های شان اهمیت زیادی می دهند. اگر ازدواج آن ها را از تمام لحظات لذت بخش و شادی آورشان دور کند، خیلی زود دلسرد خواهند شد و میل شان را به آن زندگی از دست خواهند داد. اشکالی ندارد که گاهی با هم بازی کنید، تفریحات یا ورزش های مشترکی را انجام دهید یا شرایطی را فراهم کنید که از ته دل بخندید. وقتی شما مهم ترین آدم زندگی او هستید و بیشتر از هر کسی با او وقت می گذارید، پس مسئولیت بیشتری برای تزریق شادی به زندگی اش دارید. اگر زندگی مشترک را به یک کار اداری با وظایف مشخص و زمان و مکان مشخص تبدیل کنید خیلی زود او را از دست می دهید. پس تلاش کنید که طراوت زندگی تان را حفظ کنید.

? تهدید نکنید

قدم بعدی حرف زدن است. شما یا باید در مورد مشکلات تان مشاجره و دعوا کنید یا این که با گفت و گو کردن آن ها را حل کنید. اگر برای شناخت هم وقت بگذارید می توانید به راه دوم نزدیک تر شوید. هیچ وقت او را با سکوت تان تهدید نکنید و اگر نظر مخالفی در مورد موضوعی دارید، با استدلال و گفت و گو همسرتان را قانع کنید. اگر او ناراحتی شما را متوجه شده و دلیل آن را می پرسد، با تلخی نگویید «هیچی!» بلکه سعی کنید با حرف های تان خودتان را بیشتر به او بشناسانید و به سمتی بروید که دیگر دلیلی برای این ناراحتی ها وجود نداشته باشد.

? قاضی باشید

اگر از نظر شما همسرتان زنی حسود و حساس است، باید علتش را در خودتان جست و جو کنید. درست است که برخی آدم ها ممکن است به خاطر مشکلات روانی چنین علائمی را مرتب از خود بروز دهند اما اغلب آدم هایی که دچار چنین حسی می شوند، دلیلی برای داشتن آن دارند. دلیلی که اگر مرتبا تکرار شود، می تواند آرامش و سلامت روان شان را به خطر بیندازد. اگر این نشانه ها را در همسرتان می بینید نگاهی به رفتارهای خود بیندازید. هیچ چیزی را بی اهمیت تصور نکنید. یک دروغ کوچک می تواند آغاز یک بی اعتمادی بزرگ باشد. پس اول خودتان را قضاوت کنید و بعد او را. برای تبرئه کردن خودتان هرگز به او حمله نکنید و سعی کنید بدون توجیه های همیشگی و با رفتارهای تان به او اطمینان بدهید.

? خانه ای امن بسازید

برای آرامش همسرتان لازم است که یک خانه امن بسازید. اگر او به دلیلی منطقی از حضور بعضی آدم ها آزرده می شود دلیلی ندارد که پایه اصلی معاشرت های تان را بر حضور آن آدم ها بسازید. خانه یکی از مهم ترین مکان هایی است که زنان به آن تکیه می کنند، پس او را هم در مدیریت این مکان و آدم هایی که به آن می آیند سهیم کنید و با حضور مداوم افرادی که آزارش می دهند او را مشوش نکنید. از طرف دیگر به بهانه کار یا خستگی خودتان را در یک جزیره متروکه حبس نکنید. زمان هایی را برای حضور کسانی که هر دوی شما دوست شان دارید مشخص کنید و از این راه چند ساعت آرام را برای خودتان و البته همسرتان تدارک ببینید.

? زیادی عاقل نباشید

بعضی وقت ها لازم است این که درست و غلط چیست و چه کسی راست می گوید را فراموش کنید. وقتی او از موضوعی یا کسی ناراحت است مدام جمله هایش را تصحیح نکنید. بگذارید احساساتش را بیان کند و نصیحت های تان را برای وقتی که آرام تر است بگذارید یا اگر او خواسته ای دارد که از نظر شما با برخی قوانین زندگی تان مغایر است، به جای چسبیدن سفت و سخت به این قوانین به آرامش زندگی تان فکر کنید. اگر واقعا انجام این خواسته زندگی شما را زیبا تر می کند پس چه دلیلی دارد که با او مخالفت کنید و با نصیحت های مداوم ذهنش را خسته کنید؟ قرار نیست همیشه حق با شما باشد و نتوانید مخالفت او با نظرات تان را تحمل کنید. چه درست و چه غلط مطمئن باشید که تلفیق 2 نظر خیلی بهتر از انجام یکی از آن هاست. از طرف دیگر همسر شما ممکن است ضعف های زیادی داشته باشد یا اشتباهات بسیاری را مرتکب شود. قرار نیست شما این اشتباهات را یک روزه تصحیح کنید. با غلط گیری های مداوم اعتماد به نفس او را از بین نبرید و همه عاقل بودن تان را یک جا به زندگی تان تزریق نکنید.



نویسنده » احسان . ساعت 2:37 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


ندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی

زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چو شهد

زندگی، بغض فـروخورده نیست

زندگی، داغ جگـــر گـــوشه نیست

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است

زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است

زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ

زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است

زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست

زندگی، شـــوق وصال یار است

زندگی، لحظه دیدار به هنگامـــه یاس

زندگی، تکیه زدن بر یــار است

زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است

زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است

زندگی، قطعه ســرودی زیباست که چکاوک خواند

که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا

زندگی، راز فـروزندگی خورشید است

زندگی، اوج درخشندگـــی مهتــاب است

زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است

زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است

زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است

به، چقدر شیـــرین است

زندگی، خاطــــره یک شب خوش، زیـــر نور مهتاب،

روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است

زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه

زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق

زندگی گاه شده است که برد بیراهم

زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد

زندگی را باید، قدر بدانیم همه



نویسنده » احسان . ساعت 2:28 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.
برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ ‌دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم… یا… نمی‌دانم… کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.
خب راست می‌گویم دیگر . نه؟
پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببردقلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه …
خب… بعد از مدت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم…
اما…
اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده…
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و مادرم.
پس، همین کار را کردم.
بعدش می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم ، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده…
فورا تصمیم گرفتم آن گوشه‌ی خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم…
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده… این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟
اما وقتی نگاه کردم،‌خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟
دیدم که همه این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف ـ با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند. و هیچ گله‌یی هم از تنگی جا نداشتند….
من وقتی دیدم همه‌ی آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم… اما… جا نگرفت… هرچی کردم جا نگرفت… دلم هم سوخت… اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دَوان دَوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوق را بردارد…



نویسنده » احسان . ساعت 2:25 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


چه زیبا دیدگانم اشک می ریزند

در این آیینه ی صد رنگ

و از مجذور چشمان تو در محراب ابرویت

عجب رنگین کمان های قشنگی در نگاه من می آمیزند

تو مثل نور مشهودی

تو در عینی که در نزدیکی ذهن منی، دوری

تو مثل منظومه ی شمسی، پر از اوزان نورانی

تو مثل شعر منثوری

چه قدر از حجم اندوه تو می ترسم

چه قدر از شط گیسوی خروشانت

و مثل بره ای از شانه ی کوه تو می ترسم

به قدری دوستت دارم

که در اوج نمازم

لانه ی شاهین شبگرد قنوت توست

خمم از حسرتت اما

لبم مهر سکوت توست

و مثل کودکان تشنه لب در ظهر تابستان

نگاه حسرتم بر شاخه های سرخ توت توست

من از مهر تو کین خوردم

واز زلف تو چین خوردم

و از آن لحظه ای که پا نهادم در ره عشقت

زمین خوردم

چه شیرینم ز شوق اشتیاق تو

شدم بلبل،شدم مثل قناری قاری غربت

شدم یک واژه ی خونین

شدم یک آه سرگردان

شدم مطرود عالم در میان جاده های گنگ و بی پایان

به وصل بی کسی گویی رسیدم از فراق تو.

چرا بعضی برای عشق دل هاشان نمی لرزد؟

چرا بعضی نمی دانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد؟

بیا از غربت آواز

بیا از دست های التماس عشق

بیا از روی دلداران خجل باشیم

در این دوران دوری ، عهد خاموش شکستن ها

در این دل برده دور دل بریدن ها و بستن ها

در این عصر شقایق کش

که من یک عمر با آوای خونین چکاوک زندگی کردم

ندیدم خواب شیرینی به چشم خسته ی فرهاد

ندیدم عاشقی یکرنگ

ندیدم پاک بازی پاک…

بیا با خود بیندیشیم

اگر روزی تمام جاده های عشق را بستند

اگر غم زد تمام واژه های مهربان ما

اگر یک روز نرگس از کنار چشمه غیبش زد

اگر یک شب شقایق مرد…

تکلیف شهادت چیست؟

ومن احساس سرخی می کنم چندیست

و من از شبنم بیشتر خواب نزول عشق می بینم



نویسنده » احسان . ساعت 2:17 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


چهار شمع به آرامی می سوختند.

محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد.

شمع اول گفت :

من صلح نام دارم

! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که

بزودی خاموش خواهم شد .

پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد.

شمع دوم گفت :

من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی داند و لازم نیست بیشتر شعله ور بمانم.

وقتی سخنش به پایان رسید ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد

نوبت به شمع سوم رسید . او با ناراحتی گفت :

نام من عشق است .من دیگر قدرت روشن ماندن ندارم چون همه مرا کنار گذاشته اند و اهمیت مرا درک

نمی کنند.مردم حتی عشق ورزیدن به نزدیکانشان را نیز فراموش کرده اند.

طولی نکشید که او هم خاموش شد.

ناگهان پسرکی وارد اتاق شد و دید که از 4 شمع 3 تا خاموش شدند.

پسرک به آن 3 شمع خاموش گفت:

شما ها چرا خاموشید؟

مگر قرار نبود تا وقتی که تمام می شوید روشن بمانید؟

و سپس شروع به گریه کرد

ناگهان شمع چهارم که هنوز روشن بود به حرف آمد و گفت:

نگران نباش تا زمانی که من هستم میتوانی به وسیله ی من آن 3 شمع خاموش را روشن کنی

نام من امید است.



نویسنده » احسان . ساعت 2:11 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


? عشق از دیدگاه حاج آقا: استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدی. (جمله عاشقانه : خداوند همه جوان ها را به راه راست هدایت کند)
2? عشق از دیدگاه دختر حاج آقا: آه… یعنی می شه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم؟ ( جمله عاشقانه : ندارد)
3? عشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول. (جمله عاشقانه : آه… عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم)
4? عشق از دیدگاه بقال سر کوچه: والا دوره ما عشق مشغ نبود که, ننمون رفت و این سکینه خانم رو واسمون گرفت آورد.(جمله عاشقانه: سکینه شام چی داریم؟….)
5? عشق از دید اصغر کاردی (در زندان) : مرامتو عشقه,عشقی.(جمله عاشقانه : چاقو خوردتیم لوتی..)
6? عشق از دیدگاه یک دختر مدیوم کلاس و کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی , بغلم می کردی, سرمو میگذاشتم رو شونه هات….( جمله عاشقانه : دوستت دارم عزیزم….)
7? عشق از دید مادر بزرگم :از این حرفای بد نزن , راستی این دختر اقدس خانم خیلی دختر خوب و با کمالاتیه , تازه تحصیل کرده هم هست . ( جمله عاشقانه : پاشو بریم خواستگاری….)
8? عشق از دید…..( خودتون الان می فهمید کیو میگم) : عزیزم تو که عاشقمی چرا هزینه عمل کردن دماغمو نمی دی؟……واسه ناهار بریم سورنتو ….مرجان با دوستش هم قراره بیآد….دوست مرجان واسش یک ماتیز خریده (دوو منگل) .تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوستت دارم یک پراید بخری….. (جمله عاشقانه : عزیزم گوشی می خوام راستی دوستت هم دارم)
9? عشق از دید کسی که بار اولشه عاشق میشه: عزیزم باور کن بدون تو حتی یک لحظه هم نمی تونم زندگی کنم, تو واسم همه دنیا هستی….(جمله عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم)
10? عشق از دید کسی که بار اولش نیست که عاشق میشه: عزیزم خیلی دوستت دارم, باور کن شب ها به خاطر تو با پای برهنه می خوابم….(جمله عاشقانه : آه عزیزم دیرم شده باید برم)
11? عشق از دید یک راننده : رادیات (رادیاتور) عشق من از برات جوش آمده , باور نداری بر آمپرم بنگر…..(جمله عاشقانه : عیزم دوست دار…. بو بو بوغ غ غ)
12? عشق از دید بعضی ها : آه ..یعنی خدایا میشه بیآد خواستگاریم؟….(جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذرت می کنم اگه بیآد خواستگاریم)
13? به دلیل نحسی از نوشتن معذوریم (جمله عاشقانه: حتی شما دوست عزیز)
14? عشق از دید ارازل و اوباش : عشق مشغ سیخی چند بابا, برو بچه سوسول دلت خوشه, خونه خالی نداری ….(جمله عاشقانه :بو بوغ غ … خانم بیا بالا خوش میگذره)
15? از دید یک مهندس الکترونیک : عشق همان دوست داشتن است وقتی در av open loop ضرب میشود, البته در این حالت انسان به صورت غیر خطی عمل می کند. ( جمله عاشقانه :عزیزم تو منو در وسط منحنی مشخصه بایاس کردی )
16? عشق از دید بابام : آخه پسر ,عشق واست نون و آب میشه؟….حالا بگو ببینم پدرش چه کارست؟ (جمله عاشقانه :برو با دختر حاج آقا ازدواج کن)
17? عشق از دید مادر ها : وا مگه تو امسال کنکور نداری؟ عشق باشه واسه بعد. مگه تو امسال فلان نداری ؟ عشق باشه واسه بعد.. مگه تو امسال بهمان نداری؟ عشق باشه واسه بعد…(جمله عاشقانه: باشه واسه بعد)



نویسنده » احسان . ساعت 2:4 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


سالگرد ازدواج

1) زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
1)زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

 

روز مرد
1) زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
2) مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

 

40 روز بعد از تولد بچه
1) زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

 

40 سال بعد
1)زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

 

2 ثانیه قبل از مرگ
1) زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمه

 

وصیت نامه
1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
2) مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید

 

 

اون دنیا
1)زن : خطاب به فرشته مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))
2)مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن



نویسنده » احسان . ساعت 1:56 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1


   1   2      >